فراماسونی ممنوع

این وبلاگ به جهت آشنایی بیشتر با فراماسونی بنا شده است

حملات ۱۱ سپتامبر (قسمت ۴)



فراماسونری ممنوع
 

با قسمت چهارم از سری مقالات حملات ۱۱ سپتامبر در خدمتتان هستیم. امیدواریم که با ارائه این مقاله، باز دلایل افسانه بودن این حادثه در نزدتان افزوده شود. اما قبل از شروع این نکته را باید بازگو کنیم که تعداد کثیری از ایمیل ها در سری مقالات ۱۱ سپتامبر این بود که حجم آن بسیار بالا است و اگر امکان آن وجود دارد حجم آن را کاهش دهیم. حجم سری مقالات ۱۱ سپتامبر به این دلیل همیشه زیاد می شود که توضیحات اضافی هم در کنار دلایل و استدلال ها ارائه می گردند. در این مقاله به خواسته شما سعی خواهیم کرد که در کم ترین حجم حالت ممکن آن را بنویسیم. نکته آخر هم این است که دلایل ۱۱ سپتامبر مبنی بر عملیات پرچم دروغین، بسیار است، و در یک مقاله ما قادر به آن نیستسم که همه استنادها را برایتان بازگو کنیم؛ تنها پس گلچینی از تحقیقاتی که ما در این مبحث داشته ایم را برایتان ارائه می دهیم. (توضیحات اضافی جهت کاهش حجم مقاله ارائه نشده اند)

۱: اولین سند ما رودی جولیانی است؛ وی شهردار وقت نیویورک بوده، و در زمان اصابت هواپیماها به برج های مرکز تجارت جهانی به خارج از شهر رفته بود، بیشتر استناد می شود که برای حفظ جان خود بوده، وی بعدأ مدعی شد که قبل از اینکه حادثه ای رخ دهد، بر آن آگاه بود. همین صحبت وی باعث رسوایی های بسیاری را برایش به دنبال داشت. زیرا او در سال ۲۰۰۴ کاندیدای ریاست جمهوری شد، و در یکی از مصاحبه ها، خبرنگاری از وی پرسید: 
خبرنگار: آقای جولیانی شما، قبل از اینکه ۱۱ سپتامبر اتفاق بیفتد، از حادثه خبر داشتید؟
جولیانی: خیر
خبرنگار: این مصاحبه شماست که شما به صراحت این را گفته اید.
جولیانی: (هزار رنگ عوض می کند و می گوید) نه من منظورم این بود که ما در خطر در مقابل تروریسم هستیم، نه از خود ۱۱ سپتامبر!
پس از این مصاحبه باز انتقادات به سوی وی سرازیر شد، مانند: اگر شما از حادثه خبر داشتید چرا به پنتاگون و آتش نشانی گزارش ندادید؟ و از همه مهمتر، چرا مردم را آگاه نکردید که پناه بگیرند؟ این انتقادات و نداشتن پاسخی برای آن، سبب این شد که این مرد از انتخابات ریاست جمهوری انصراف دهد. وی امروزه در امریکا لقب "آقای ۱۱ سپتامبر" را به خود گرفته است. و همچنین این مردک امروزه یکی از حامیان بزرگان گروه تروریستی مجاهدین خلق محسوب می شود.
۲: هواپیماها قبل از اینکه به برج اصابتی داشته باشند، برج ها شروع به انفجار می کند. به عبارت دیگر آنقدر این ساختمان ها مستحکم ساخته شده بودند که برای ورود هواپیما به برج، نیاز به موشک بوده است. اما یک هواپیمای مسافربری حامل موشک است؟ مسلمأ خیر؛ هواپیماهایی که در این روز به برج ها اصابت کردند، هواپیمای جنگی ای بودند که تنها شباهت زیادی به هواپیمای بوئینگ مسافربری داشته اند. تعداد زیادی ویدئو در اینترنت موجود است، می توانید به راحتی آن ها را دریافت کنید و مشاهده کنید که چگونه قبل از اینکه هواپیماها به برج ها اصابت کند، موشک ها به آن اصابت می کند.
۳: برای اینکه زمینه سقوط برج ها آماده شود، در هنگام اصابت هواپیماها به برج، قسمت زیرین لابی برج ها، شروع به انفجار می کنند. یعنی طبقات زیرزمین که ریشه ساختمان هستند منفجر می شوند که ساختمان قدرتش را از دست بدهد، این رخدادی است که در لابی (طبقه همکف) برج ها پس از اصابت رخ داده است.
۴: مقامات ایالات متحده مدعی هستند که علل ریزش برج ها، سوخت هواپیما و مشتعل شدن آن و در نتیجه ذوب شدن فولادها، بوده است. اما در مقابل آن اثبات شده است که آتش سوزی و سوخت هواپیماها تنها پس از دقایقی بعد از حادثه تمام می شود؛ به راحتی با تماشای حادثه می بینید که برج ها در ابتدا می سوزند، اما سریعآ بعد از آن خاموش می شوند و سپس تنها ۹۰ دقیقه دود می کنند. پس دلیل ذوب شدن فولاد رد می شود.

۵: معماران برج های مرکز تجارت جهانی مدعی هستند که برج هایی را ساخته اند که در مقابل اصابت بزرگ ترین هواپیمای دوره خود "بوئینگ ۷۰۷"  (یعنی سال ۱۹۶۸) طراحی شده بودند. اما در روز حادثه، بوئینگ ۷۶۷ که از نسخه ۷۰۷ سنگین تر است استفاده شده بود که حامل سوخت لازم جهت پرواز بین قاره ای بوده و سرعت زیادی داشته است. حال استدلال ما: ۷۶۷ با ۷۰۷ قابل مقایسه است. حداکثر وزن برخاستن هواپیمای ۷۰۷ با سوخت کامل حدود ۳۴۰۰۰۰ پوند بوده است. از آن جا که هواپیماها فقط سوخت لازم رو برای پرواز را حمل می کنند. مدل های کوچک تر ۷۶۷ که به برج ها اصابت کردند. در واقع سوخت کامل خود را حمل نمی کردند. یا نزدیک به حداکثر وزن برخاستن خود نبودند. پس با این اوصاف تفاوتی در این حادثه با ۷۶۷ با ۷۰۷ وجود نداشته است. و همچنین مواد سوختنی بسیا کمی را با خود حمل می کرده اند، و همچین مقدار کمی، آیا می تواند یک برج ۴۲۰ متری را با خاک یکسان کند؟
۶: وقتی شما در جنگل چوبی را آتش می زنید، در بعضی مواقع می بینید که چوب دود سیاه می دهد، این بدین معنی است که چوب به صورت ناقص در حال سوختن است و به خوبی نمی سوزد. دود نشانه آتش با کمبود اکسیژن است. شما شاهد این بودید که ۱ ساعت برج ها تنها دود سیاه خارج می کردند. در فوریه سال ۲۰۰۵، ساختمان وینزر در مادرید، آسمان خراشی در حال نوسازی دچار یک آتش سوزی ۲۰ ساعته شد، اما پس از پایان آتش سوزی، برج تا آنقدر قدرت داشت که یک جرثقیل را در رأس خود تحمل نماید. یک جهنم ۲۰ ساعته برج وینزر را با ۹۰ دقیقه دود کردن برج های مرکز تجارت جهانی مقایسه کنید، چه چیزی باعث شده که یک برج فولادی در ۲۰ ساعت آتش سوزی سالم بماند، در حالی که دو برج فولادی دیگر، فقط در ۹۰ دقیقه دود، آن هم بدون آتش سوزی فرو بریزد؟
۷: برج های مرکز تجارت جهانی به گونه ای طراحی شده بودند که در مقابل فشارهای خارجی ای که به آن وارد می شد، آن را دفع می نمودند. به عبارت دیگر زمانی که فشاری به برج ها وارد می شد، برج های مانند فنر به آرامی به جهت موافق فشار مربوطه، به حرکت در می آمدند، حتی کسانی که در طبقات بالای برج ها قرار داشتند، حرکات برج را احساس می کردند، اسنادی موجود است که بادهایی با سرعت های فوق العاده بالایی به برج های مرکز تجارت جهانی برخورد کرده اند، اما برج ها، به مانند فنر، ضربات را دفع نموده اند. این برج ها در همان زمانی که بادهای فوق العاده سریع زمستانی که سرعتشان به ۱۴۰ مایل در ساعت (۲۲۰ کیلومتر در ساعت) به آن برخورد می کردند، سالم می ماندند، ولی در مقابل ضربات فشار وارد شده از جانب هواپیماهای مسافربری فرو ریختند، در حالی که فشار ضربات بادهای ثبت شده به برج ها، بیش از چندین برابر ضربات هواپیماها بوده است.
۸: نیروهای آتش نشانی نیویورک، از اظهار نظر در مورد این حادثه محروم هستند و همچنین ۱۱ سپتامبر هم به مانند هولوکاست، تحقیقات در مورد آن ممنوع اعلام شده است. اگر حقیقتی در پشت چیزی که آن ها می گویند وجود ندارد، چرا ما از انجام دادن تحقیقات محروم هستیم؟
۹: در وسط برج های دوقلو، قسمت مرکزی، که به هسته آن معروف بود، از شکلی مستطیلی برخوردار بود، که به توسط ده ها فولاد به هم تشکیل شده بودند و لایه های فولادی خارجی برج ها به آن ها متصل می شدند. در معماری برج های دوقلو، از طراحی ای برخوردار شده بودند که حتی در زمان ریزش برج ها، قسمت هسته برج، دست نخورده باقی می ماند و اگر کل عمارت فروکش می کرد، قسمت هسته ساختمان همچنان پابرجا می ماند، اما ما شاهد این بودیم که هیچ چیز پس از ریزش برج ها باقی نماند، حتی قسمت هسته آن؛ دلیل آن موجه است، زیرا در لحظات فرو ریختن، در تمام طبقات برج، بمب ها منفجر می شدند و هسته را نابود می کردند، در واقع با نابود شدن هسته برج ها بود، که دوقولوها فروکش کردند.
۱۰: نظریه ای وجود دارد که می گوید اگر فرض بگیریم که موشک به دیواره خارجی پنتاگون (وزارت دفاع) برخورد نکرده است، و یک هواپیمای مسافربری به آن اصابت نموده، چرا حتی یک ضلع پنتاگون فرو نریخت، اما برج های دوقلو کاملأ ساقط شدند؟ مقام های دولتی در جواب گفته اند که در پشت ضلع های پنتاگون جک هایی قرار داده شده بود، که قرار بود ترمیم در ساختمان قدیمی پنتاگون اعمال شود. همین قرار دادن جک ها بر پشت ضلع های پنتاگون نمایان گر اطلاع داشتن وزارت دفاع از حادثه را می رساند. و همچنین چرا بعد از حمله به پنتاگون، سریعأ عملیات پاکسازی شیمیایی انجام شد؟
۱۱: ۲ روز پس حمله ۱۱ سپتامبر، یعنی ۱۳ سپتامبر، ۱۴۲ نفر از افراد آل سعود که ۲۴ نفر از آن متعلق به خاندان اسامه بن لادن بودند از کشور با بهترین هواپیماها و جت های خصوصی ایالات متحده را ترک کردند، سوال این جا پیش می آید که چرا این ۲۴ نفر در درون ایالات متحده امریکا به عنوان مضنونین به حادثه، دستگیر نشده اند؟ شاهزاده بندر در مصاحبه با CNN اعلام می کند که با اجازه FBI این افراد خارج شده اند، در حالی که جک کلونان، مآمور بازنشسته FBI اعلام می کند که ما نمی خواستیم این افراد از کشور خارج شوند، چون باید آن ها را احضار می کردیم و اظهارتشان را ثبت می کردیم! اما متأسفانه دستور خروج آنان از جانب دولت صادر شد. 
۱۲: نکته جالبی در مورد استفاده از مواد های منفجره است که به توسط دوربین های ثابت ثبت شده اند. بعد از اولین اصابت، تمام افراد و مطبوعات دوربین های خود را بر روی دو برج ثابت نگه داشتند، و این نکته در بیشتر دوربین ها قرار گرفت که وقتی ساختمان ها می خواستند شروع به ریزش کنند، تمام دوربین ها به لرزش درآمدند؛ یعنی نقاط گراند زیروی برج ها در حال انفجار بود، و باعث شده بود که کمی زمین هم با آن شروع به لرزش کند.
۱۳: حدودآ ۵ سال پس از حادثه، آوریل سال ۲۰۰۶، اسکلت فردی در چند صد متری برج های مرکز تجارت جهانی، بر روی ساختمان بانک آلمان کشف شد؛ سوال اینجاست، چه چیزی باعث شد این فرد تا صدها متر پرتاب شود؟ آیا این تآثیر همان بمب هایی نبود که نقاط هسته برج ها را نابود و کل آن را به ۱ میلیون غبار تبدیل کرد؟

پایان


از دیر ارائه شدن این مقاله از همه شما عذرخواهی می کنم. من در همین چند وقت اخیر به شدت مریض شدم، به طوری که مدتی در بیمارستان بستری شدم، و بعد از آن را در حال استراحت بودم. همینطور دوباره خدمتتان عرض می کنم که می شد ده ها دلیل دیگر ارائه نمود، اما سعی شد که این مقاله، کوتاه ترین مقاله در باب حملات ۱۱ سپتامبر باشد. از لطف و صبر شما متشکرم...
پویا ناجی

حملات ۱۱ سپتامبر



BalatarinCloobGoogle PlusFacebookTwitterLinkedin

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sarbaz emam zeman

حملات ۱۱ سپتامبر (قسمت ۳)



توجه: (موسیقی متن جدید) علم اثبات کرده است که گوش دادن به موسیقی نه تنها بر انسان ها، بلکه بر سایر موجودات دیگر تأثیرات قابل توجهی دارد، از چنین ویژگی موسیقی می توان به نحو احسن استفاده نمود. به همین دلیل ما یک موسیقی مخصوص برای مطالعه مقاله هایمان برای شما کاربر گرامی انتخاب نمودیم. از شما خواهشمند هستیم برای اینکه ذهنتان کاملأ آماده یادگیری مطالب شود، در هنگام خواندن مقالات، همیشه آن را گوش دهید. برای دانلود اینجا کلیک کنید.
همانطور که شما کاربران گرامی با رأی هایتان تعیین نمودید تا مقاله ۱۱ سپتامبر (قسمت ۳) نوشته شود، گروه فراماسونری ممنوع هم تصمیم گرفت تا در سریع ترین زمان ممکن مقاله را برایتان تدوین نماید. امیدواریم که با ارائه دلایل تازه و جدید، اعتمادتان به توطئه داخلی بودن حادثه برج های مرکز تجارت جهانی بیشتر شود، و یا دوستانی که با خواندن این مقاله، تازه به این نقطه نظر برسند که حمله تروریستی نبوده است، بلکه حادثه انفجار برج های مرکز تجارت جهانی از قبل ها (بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر) طراحی شده بود. و یا در بدترین حالت ممکن، آن دسته از دوستانی که به یقین نرسند، اما یک "چرا" و چالشی بزرگ در ذهنشان به وجود آید.
آرای رأی های نظرسنجی
رأی مثبت رأی منفی
۳۰ ۰
سه شنبه، صبح روز ۱۱ ماه سپتامبر سال ۲۰۰۱، به قول شبکه منوتو، روزی که دنیا دگرگون شد. اما واقعأ دگرگون شد؟ یا افرادی آن را دگرگون کردند؟ امروزه تحقیق در مورد مسئله ای خاص، بسیار آسان گشته است، زیرا رسانه های با برد دور از قبیل تلوزیون، رادیو، اینترنت و... به وجود آمده اند که دنیا را بسیار کوچک ساخته اند. به عبارت دیگر اگر اتفاقی در دورترین نقاط جهان رخ دهد شما به راحتی می توانید از آن مطلع و باخبر شوید. تا اینجای مسئله مشکلی بر آن وارد نیست. اما مشکل از زمانی آغاز می گردد که دارنده گان و صاحبان رسانه ها به صورت قابل توجهی از کسانی تشکیل شده باشند که در رأس حرم قدرت قرار دارند. احتمال می دهیم که شنیده باشید که ۹۹% رسانه های دوربردی که در حال حاضر وجود دارند، صاحبان آنان دارای نژاد یهود الاصل هستند. اما به نظرتان شما اگر فرض کنیم که دارای شبکه ای باشید که صدای شما به صورت مستقل به افراد و مردمان دیگر مخابره می شود، آیا حاضر هستید که کارهای مخفی خود را در شبکه خودتان بر ملا کنید؟ همان کارهایی که همیشه علاقه دارید از چشم دیگران دور بماند به طوری که اگر افشا شود آبرو و حیصیتی برای شما باقی نخواهد ماند. حال این عقیده خرد را در حد کلان محاسبه کنید. آیا به نظرتان واقعأ اگر توطئه ای هم در روز ۱۱ سپتامبر در کار باشد، به نظرتان سیاست مردان و افرادی که طراحان واقعی نقشه حمله به برج های مرکز تجارتی هستند و صاحب رسانه های جهانی می باشند، آیا حاضر هستند که داستان واقعی را در رسانه هایشان افشا سازند؟ مسلمأ خیر. اگر منافعی پشت حادثه باشد شما از کجا متوجه خواهید شد؟ شاید همین حال به ما پاسخ دهید که از رسانه های رسمی متوجه آن خواهیم شد. حال برای ما سوالی پیش می آید. اگر رسانه های رسمی تصمیم بگیرد که مسائلی از چشم شما دور بماند، شما دیگر از کجا می خواهید متوجه واقعیت مسئله شوید؟ (مانند همان مسئله خرد و کلان) این مقاله تلاش می کند که نقاطی را که شما هیچ گاه از هیچ شبکه ای نمی بینید و نمی شنوید را برایتان اشاره و بازگو کند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sarbaz emam zeman

حملات ۱۱ سپتامبر (قسمت ۲)


۹۲/۰۶/۱۶ ساعت 2:36  :: نویسنده : پویا ناجی

توجه: (موسیقی متن جدید) علم اثبات کرده است که گوش دادن به موسیقی نه تنها بر انسان ها، بلکه بر سایر موجودات دیگر تأثیرات قابل توجهی دارد، از چنین ویژگی موسیقی می توان به نحو احسن استفاده نمود. به همین دلیل ما یک موسیقی مخصوص برای مطالعه مقاله هایمان برای شما کاربر گرامی انتخاب نمودیم. از شما خواهشمند هستیم برای اینکه ذهنتان کاملأ آماده یادگیری مطالب شود، در هنگام خواندن مقالات، همیشه آن را گوش دهید. برای دانلود اینجا کلیک کنید.

جنگ یه خاطر ترور، روی کار آمد...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sarbaz emam zeman

نمادهای فراماسونری در فیلم ها و انیمیشن های هالیوود(سری دوم)

(بسم الله الرحمن الرحیم)


اینبار قصد داریم نمادهای فراماسونری به کار برده شده در فیلم ها و انیمیشن های هالیوود را مورد بررسی قرار دهیم. نمادهایی چون چشم جهان بین درون هرم , گفته هایی در مورد فراماسونری و ایلومناتی در فیلم ها و … . وجود این نماد ها و گفته ها در فیلم های هالیوودی از سالها قبل مانند فیلم متروپلیس(۱۹۲۷) تا فیلم های امروز حاکی از سلطه فراماسونری زاده صهیونیزم جهانی بر هالیوود است.


نام فیلم ها روی عکس ها درج شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sarbaz emam zeman

دلار و حملات ۱۱ سپتامبر (قسمت ۱)


توجه: (موسیقی متن جدید) علم اثبات کرده است که گوش دادن به موسیقی نه تنها بر انسان ها، بلکه بر سایر موجودات دیگر تأثیرات قابل توجهی دارد، از چنین ویژگی موسیقی می توان به نحو احسن استفاده نمود. به همین دلیل ما یک موسیقی مخصوص برای مطالعه مقاله هایمان برای شما کاربر گرامی انتخاب نمودیم. از شما خواهشمند هستیم برای اینکه ذهنتان کاملأ آماده یادگیری مطالب شود، در هنگام خواندن مقالات، همیشه آن را گوش دهید. برای دانلود اینجا کلیک کنید.

می توان گفت که حدودا همه ما از جنگ های بزرگ اخیر خاورمیانه کم و بیش خبر داریم، جنگ هایی مانند افغانستان در سال ۲۰۰۱، عراق در ۲۰۰۳ و لبنان در سال ۲۰۰۶ و... رخ داده اند، دلایلی که سازمان ملل برای حملات نظامی به افغانستان و عراق اذعان داشته، می توان به جنگ علیه ترور، دموکراسی، دیکتاتوری و... و البته واقعه انفجار ۱۱سپتامبر در نیویورک اشاره کرد. ما در این مقاله خواسته ایم که با دید کاملا آگاهانه و باز و بدون پیشداوری به این واقعه غم انگیز ۱۱ سپتامبر نگاه کنیم. قبل از این که وارد موضوع ۱۱ سپتامبر شویم، لازم می دانیم که قبل از آن به مباحث دلار بپردازیم زیرا بسیاری از سوال های ما، در آن دلارهای بی زبان نهفته است.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sarbaz emam zeman

دانلود سخنرانی دکتر حسن عباسی با موضوع تحلیل فیلم های انتخاباتی هالیوود

(بسم الله الرحمن الرحیم)

سخنرانی دکتر حسن عباسی با موضوع تحلیل فیلم های Game Change و Recount 

دانلود سخنرانی دکتر حسن عباسی با موضوع تحلیل فیلم های انتخاباتی هالیوود 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sarbaz emam zeman

از عضویت یک آخوند در لژ فراماسونری تا صدور حکم اعدام یک مجتهد


(بسم الله الرحمن الرحیم)

شیخ ابراهیم زنجانی با اردشیر جی نیز در ارتباط بوده و تحت تأثیر القائات او قرار داشته و یکی از علل بی قیدی شیخ به احکام شرع و اباحی گری او همین ارتباطش با اردشیر و عضویتش در مجمع های ماسونی بود.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sarbaz emam zeman

فراماسونری و یهود

(بسم الله الرحمن الرحیم)

ماسون ها و تورات
در حالی که در تورات تحریف شده، برای قتل عام، کشتار وایجاد رعب و وحشت در بین سایر ملل احکام و فرامینی خطاب به قوم یهود صادر شده، دستورالعمل های بخصوصی هم درباره ی اعمال سرّی وجود دارد که در صورت اجرای آنها ضمن نابودی ملل، کسی هم متوجّه مجری نقشه نخواهد گردید و نام یهودی پشت پرده مانده قضیّه فاش نخواهد شد.

 فراماسونری و یهود

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sarbaz emam zeman

فراماسونری در روسیه (2)

(بسم الله الرحمن الرحیم)

شکرکشی نافرجام پاول به هندوستان
 پاول پطروویچ،(1) تزار بعدی (1796-1801)، از کودکی در زیر نظارت و تربیت ملکه الیزابت پطروونا، خاله پدرش، قرار گرفت. در این دوران، تعلق به فرهنگ و سنن روسی چنان بر شخصیت او غلبه یافت که هیچگاه نتوانست خود را با خلق و خوی مادرش، کاتری همساز کند. رابطه این دو هماره غیردوستانه و حتی خصمانه بود. در طول دوران طولانی ولایتعهدی گراند دوک پاول، کاترین نه تنها اجازه نمی داد وی در امور حکومتی دخالت کند بلکه برای پیشگیری از توطئه های احتمالی هماره دربار کوچک او را زیر نظر داشت. کاترین حتی قصد داشت آلکساندر، پسر بزرگ پاول، را جانشین خود کند که اجل مهلتش نداد. با توجه به این مختصات، در دهه پایانی سلطنت کاترین، کانون های دسیسه گر انگلیسی و شرکای ایشان به گراند دوک پاول به عنوان جایگزینی مناسب برای ایجاد چرخش در سیاست های کاترین به سود خود می نگریستند و چنین بود که راه نزدیکی به وی را در پیش گرفتند. دستگیری نیکلای نویکوف و انحلال سازمان های ماسونی در روسیه جلوه ای از این تلاش بود. قاعدتاً ازدواج پاول (1776) با دختر فردریک اوگن،(2) دوک ورتمبرگ، نیز در این میان مؤثر بود. خاندان دوک های ورتمبرگ از حوالی نیمه سده شانزدهم با زرسالاران یهودی مستقر در آلمان پیوند نزدیک داشتند.(3) این همان منطقه ای است که در نیمه دوم سده هفدهم یوهان آندریا، بنیانگذار فرقه روزنکروتس، کشیش و مشاور روحانی دوک آن بود.

 فراماسونری در روسیه (2)

 

اشغال جزیره مالت (1798) به وسیله ناپلئون بناپارت در تاریخ فراماسونری روسیه از اهمیت ویژه ای برخوردار است. در پی این اشغال، در اکتبر 1798 سران فرقه شهسواران مالت، مالکان مخلوع جزیره، به دربار پاول پناه بردند و در 16 دسامبر 1798 طی مراسمی او را به عنوان استاد اعظم فرقه خویش برگزیدند. این اقدام با هدف تحریک پاول علیه فرانسه صورت گرفت و بسیار مؤثر افتاد. در نتیجه، پاول که اینک برای خود رسالت رهایی جزیره مالت از اشغال فرانسه را قائل بود، به دومین ائتلاف ضد فرانسه وارد شد و به متحد نظامی انگلستانی بدل گردید که مستعمرات خویش در شبه قاره هند را مورد تهدید ناپلئون می دید. اندکی پس از انتخاب پاول به عنوان استاد اعظم شهسواران مالت، پیمان 29 دسامبر 1798 انگلستان و روسیه منعقد شد و انگلستان تأمین تدارکات و آذوقه 45 هزار تن از نظامیان روسی را برای جنگ در اروپا به عهده گرفت.(4) تاریخ سیاست خارجی بریتانیا (کمبریج)، که لحنی تحقیرآمیز نسبت به پاول دارد، می نویسد: «فرقه شهسواران سن جان [مالت]، به همراه یک معشوقه جدید و یک پیشخدمت دسیسه گر، جایگاه اصلی را در [شکل دهی به] تخیلات پاول داشت» و «شادی کودکانه ای» در او پدید آورد تا این جزیره را از تصرف بناپارت خارج کند.(5) ماجرای مظلوم نمایی سران فرقه شهسواران مالت، پناه بردن ایشان به دربار روسیه و اعطای سمت استاد اعظمی فرقه به تزار پاول، بازی بسیار بغرنج و محیلانه ای بود که در زمان ریاست ویلیام پیت (کوچک) بر دولت بریتانیا (1783-1801) رخ داد. این حادثه نمونه ای بارز و مثال زدنی است از شعبده بازی های سیاسی و اطلاعاتی پیت و کانونی که وی به آن تعلق داشت و به شکلی کاملاً روشن پیوندهای عمیق الیگارشی لندن و شرکای ایشان را با فراماسونری جلوه گر می سازد.
بدینسان، بخش عمده دوران چهار سال و نیمه سلطنت پاول در پیوند با بریتانیا گذشت. معهذا، استیلای بریتانیا بر جزیره مالت خشم پاول را برانگیخت و سبب شد که وی از تابستان سال 1800 خصومت با لندن را آغاز کند. او در ماه اوت، سوئد و دانمارک و پروس را به بی طرفی در قبال جنگ فرانسه و بریتانیا فرا خواند و محموله های انگلیسی را در بنادر روسیه توقیف کرد. مورخین دانشگاه کمبریج می نویسند: «انگلستان در قبال این اقدام واکنش خصمانه بروز نداد بدان امید که شاید با تغییر ماه خلق و خوی او عوض شود»(6). در ماه اکتبر سیاست پاول علیه انگلستان خصمانه تر شد؛ خدمه کشتی های انگلیسی را زندانی کرد و سفیر انگلستان را اخراج نمود. در آغاز سال 1801 کار به جایی رسید که انگلستان اینک تزار روسیه را «دشمن واقعی» خود می دانست.(7) ویل و آریل دورانت می نویسند:
هنگامی که بریتانیای کبیر از تسلیم مالت به او عنوان استاد اعظم شهسواران مالت خودداری ورزید، پاول از شرکت در اتحادیه ای علیه فرانسه کناره گیری کرد و شیفته ناپلئون شد. بعد از آنکه ناپلئون با اشارات حاکی از حسن نیت عکس العمل نشان داد، پاول هرگونه تجارتی را با انگلستان ممنوع ساخت و به ضبط کالاهای بریتانیایی در انبارهای روسیه پرداخت. سپس، با ناپلئون مشغول مذاکره به منظور اخراج انگلیسی ها از هندوستان شد.(8)
اوج تهدید پاول علیه بریتانیا از 12 ژانویه 1801 است. در این زمان بود که او به ژنرال اورلف(9)، فرمانده نظامی منطقه دن، دستور داد برای تصرف مستملکات شرقی بریتانیا به هند حمله کند. در نتیجه، در 27 فوریه 22507 نفر نیروی قزاق راهی شبه قاره هند شدند.(10) در صورت تداوم حکومت پاول، این سیاست جدید روسیه پیامدهای بسیار مهلکی برای انگلستان، هم در اروپا و هم در شرق، در بر داشت. در جلد دوم وضع سیاسی شبه قاره هند را در این زمان توضیح داده ایم. یادآوری می کنیم که حرکت قشون پاول به سوی هند، اندکی پس از پایان دادن به تهدید تیپو سلطان و زمان شاه افغان و در زمانی است که هنوز مواضع بریتانیا در منطقه متزلزل بود.
در چنین فضای، بناگاه پاول قربانی دسیسه ای مرموز شد و به دست گروهی از درباریانش به قتل رسید. طراح این توطئه کنت پانین،(11) اولین وزیر خارجه پاول، بود که در سال 1798 پاول او را برکنار و کنت راستوپچین(12) را به جای وی منصوب نموده بود. پانین، برخلاف راستوپچین، به جناح «انگلوفیل» دربار روسیه تعلق داشت.(13) سایر عوامل این توطئه عبارت بودند از: گراند دوک آلکساندر (پسر و ولیعهد پاول)، کنت پطر فن پاهلن(14) (حاکم سن پطرزبورگ)، ژنرال لئونتی لئونتیوویچ(15) و کنت فن بنیگسن(16). به نوشته مورخین انستیتوی تاریخ آکادمی علوم اتحاد شوروی، چارلز ویتورث،(17) سفیر بریتانیا در روسیه، نیز در توطئه شرکت داشت.(18) توطئه گران، با موافقت ولیعهد در نیمه شب 23 مارس 1801 مخفیانه وارد قلعه میخائیلوفسکی، مقر تزار، شدند و در سحرگاه پاول را در رختخوابش خفه کردند.(19) قشون اعزامی پاول، پس از گذر از رود ولگا (18 مارس)، در راه هند بود که خبر قتل تزار و لغو مأموریت را شنید.(20) بدینسان، اولین و آخرین تهاجم واقعی روسیه به مستعمرات بریتانیا در هند در نطفه خفه شد.
تاکنون ارتباط حادثه مهم فوق با تحولات سیاسی ایران مورد پژوهش قرار نگرفته است. سعید نفیسی به اجمال به تحرکاتی در ایران به سود لشکرکشی پاول به هند و حمایت ناپلئون از این طرح اشاره دارد:
ناپلئون نقشه حمله به هندوستان را از راه قفقاز و ایران با پاول، امپراتور روسیه، طرح کرده و با او در این کار هم پیمان شده بود و پاول به عهده گرفته بود پنجاه هزار سرباز به ایران بیاورد و با دستیاری دولت ایران از راه هرات... به هندوستان حمله کند.(21)
طبق این تحلیل، قاعدتاً گروهی از رجال و دولتمردان ایرانی با طرح پاول و ناپلئون همراه بودند. این تحرکات مقارن با واپسین ماههای اقتدار میرزا ابراهیم خان اعتمادالدوله (قوام شیرازی)، وزیر یهودی الاصل فتحعلی شاه، است. بنابراین، تصادفی نیست که درست در همان زمان که طرح پاول آغاز شد (ژانویه 1801)، ابراهیم خان پیمان های مهم سیاسی- نظامی خود را با سر جان ملکم، فرستاده ریچارد ولزلی، منعقد نمود. معهذا، کمتر از یک ماه پس از قتل پاول در روسیه، در 15 آوریل 1801 به دستور پادشاه ایران بناگاه ابراهیم خان صدراعظم خلع، مجازات و تبعید شد و قلع و قمع خویشان و وابستگان متنفذ او آغاز گردید. آیا این اقدام عجیب و غیرمترقبه به دلیل مطلع شدن فتحعلی شاه از کودتای دسیسه آمیز در روسیه و نگرانی، یا آگاهی او از تکرار حادثه ای مشابه در ایران، به دست شبکه مقتدر ابراهیم خان اعتمادالدوله، نبود؟ و آیا مأموران سیاسی فرانسه در ایران اطلاعاتی در این زمینه در اختیار پادشاه ایران قرار نداده بودند؟ اطلاع مهم و مجملی که اعتماد السلطنه به دست می دهد اهمیت تاریخی این پرسش ها را مضاعف می سازد:
چند نوشته به حضور حضرت خاقان مغفور آوردند و توضیح کردند که حاجی ابراهیم خان با جماعتی بزرگ معاهده کرده، عزم خیانت و قصد جنایت نموده است. تا آنکه خاقان مغفور دیدند اگر بیش از این در حمایت و رعایت این وزیر استبداد رأی به خرج دهند، هر آینه جان جهان پناهی و ملک پادشاهی در سر این کار زوال خواهد پذیرفت.
برخی مورخین پاول را از بنیانگذاران نظام متمرکز و خشن و قهار دولتی در روسیه می دانند و می نویسند: در دوران او «استبداد روسی به اوج جنون خود رسید».(22) این «استبداد روسی» تداوم همان ساختار بوروکراتیک، متمرکز و خودکامه ای است که پطر اول در اوایل سده هیجدهم، طبق الگوی «مستبدین روشنگر» آلمانی و به تأسی از تعالیم مشاوران غربی اش، تأسیس کرد و درباره ی ریشه و خاستگاه آن به تفصیل سخن گفته ایم. این نظامی است که در دوران کاترین دوم و سپس پاول شکل نهایی را یافت و میراث آن در روسیه سده نوزدهم تداوم یافت. معهذا، تمامی مورخین نگاهی چنین هجوآمیز به پاول ندارند. ستون واتسون انگلیسی پاول را حکمرانی می خواند که «نگرشی عالی به پیشه حکومتگری داشت و بر آن بود که حکمران باید به طور اکید به اصول اخلاقی پایبند باشد، به رفاه اتباع خویش توجه کند و قدرت را در دست خود محفوظ دارد». معهذا، ستون واتسون نیز این نگرش را منطبق با «سنن روسیه» می داند که طبق آن قدرت نه منبعث از مردم یا «نخبگان» بلکه از شخص تزار بود.(23) عبدالحسین نوائی، مورخ معاصر ایرانی می نویسد:
[پاول] از سیاست تجاوزکارانه مادر خود، کاترین دوم، بیزار بود و میل داشت که منادی صلح باشد. اما در روزگاری که آثار انقلاب کبیر فرانسه هر روز دولتی را در هم می کوفت، سیاست خودداری از جنگ عملی دور از مصلحت بنظر می رسید.(24)

فراماسونری روسیه در سده نوزدهم

آلکساندر اول،(25) پسر پاول و تزار بعدی روسیه (1801-1825)، در تاریخنگاری رسمی انگلوساکسون سخت مورد تکریم است و از او با عنوا ن«تزار لیبرال» یاد می شود؛ درست عکس آن داوری که درباره پاول ابراز می گردد. علت این تعلق کاملاً روشن است. آلکساندر اول بلافاصله پس از قتل پدر و صعود به قدرت دوستی خود را با بریتانیا اعلام کرد و در دیدار با فرستاده دربار انگلیس تمایل خود را به صلح با این کشور ابلاغ نمود.(26) او اندکی بعد، با حمایت پنهان الیگارشی بریتانیا، جنگ اول ایران و روسیه (1803-1813) را، با همه پیامدهای سهمگین آن در سرنوشت ایران، آغاز کرد. تداوم این پیوند از سال 1805 دور جدیدی از جنگ های ضد فرانسه را آفرید که ویلیام پیت (کوچک) طراح و بانی آن بود.
آلکساندر اول و برادر کوچکش، گراند دوک کنستانتین پاولوویچ،(27) نزدیک ترین پیوندها را با محافل ماسونی اروپا و روسیه داشتند و به عنوان متولیان رسمی این نهاد در روسیه شناخته می شدند. در دوران سلطنت آلکساندر دور جدیدی از تحرک ماسون ها در روسیه آغاز شد و از جمله در سال 1802 یک لژ درباری به نام «دوستان متحد»(28) برپا گردید. این لژ به زبان فرانسه تکلم می کرد و اهداف آن چنین عنوان می شد:
از میان بردن تفاوت های ناشی از نژاد، دارایی و املاک و ایمان [دینی] در میان انسان ها... و متحد کردن تمامی بشریت بر بنیاد پیوندهای ناشی از عشق و دانش.
بنیانگذار این لژ یکی از درباریان و نزدیکان آلکساندر، به نام ژربتسوف،(29) بود. مادر ژربتسوف در توطئه قتل پاول شرکت داشت و خود وی مدتی کنسول روسیه در پاریس بود و در این زمان به عضویت فراماسونری درآمد. در لژ فوق علاوه بر گراند دوک کنستانتین و دوک آلمانی ورتمبرگ(30) و کنت کوستکا پودوسکی(31) لهستانی، گروهی از دولتمردان طراز اول روسیه عضویت داشتند: کنت اوسترمن- تولستوی(32)، کنت ناروشکین،(33) کنت بالاشوف(34) (رئیس تشریفات دربار و رئیس بعدی پلیس روسیه) و کنت بنکندورف(35) (رئیس بعدی سازمان امنیت روسیه).(36)
در سال 1803 لژ دیگری به نام «نپتون»(37) در سن پطرزبورگ گشایش یافت. معروف است که آلکساندر اول عضو این لژ نیز بود. در این سالها تکاپوی فراماسون ها در روسیه به طرز چشمگیری اوج گرفت و از جمله گروهی از شاگردان نویکوف در یک لژ درجه عالی به نام «رئیس مرده»(38) گرد می آمدند. همپای این تحرک، انتشار نشریات ماسونی زیونسکی وستنیک(39) (پیک صهیون) و دروگ یونوشستوا(40) (دوست جوانان) آغاز شد. در سال 1810 «گراندلژ طریقت ولادیمیر»(41) تأسیس شد که به عنوان مرکز فراماسونری روسیه و معادل گراند اوریان فرانسه شناخته می شد. (42)
آلکساندر نیز، چون کاترین، بر سازمانهای ماسونی روسیه نظارت اکید داشت و ظاهراً در سال های پایانی سلطنتش فعالیت های گسترده ماسونی را مضر تشخیص داد. به نوشته منابع رسمی ماسونی، در سال 1820 فردی به نام کوسچلف(43) در مقام جانشین استاد اعظم فراماسونری روسیه جای گرفت. او به تزار گزارش داد که سازمانهای موجود ماسونی تهدیدی برای حکومت روسیه است و باید یا منحل شوند یا تجدید سازمان یابند. بدینسان، آلکساندر در 21 اوت 1822 فرمان انحلال تمامی سازمانهای مخفی و لژهای ماسونی روسیه را صادر کرد.(44) در این زمینه ابهام های جدی وجود دارد زیرا می دانیم که لژ درباری «دوستان متحد» همچنان به فعالیت خود ادامه می داد و در این دوران بود که ایگناس فسلر،(45) ماسون نامدار آلمانی و بنیانگذار «طریقت فسلر»(46)، به روسیه مهاجرت کرد و به عضویت این لژ درآمد. فسلر را میخائیل اسپرانسکی(47)، مشاور و وزیر اعظم آلکساندر اول، برای تدریس زبان عبری در آکادمی الهیات سن پطرزبورگ به روسیه دعوت کرده بود.(48) بنابراین، هدف آلکساندر تنها محدود کردن فعالیتهای ماسونی و اعمال نظارت بیشتر بر آن بود نه انحلال کامل این سازمان. این مشابه سیاستی است که دربار پهلوی در سال 1347 ش. در قبال سازمانهای ماسونی ایران در پیش گرفت.(49)
نیکلای اول(50) سومین پسر پاول و تزار بعدی روسیه (1825-1855) برخلاف دو برادر ارشد که پرورش یافته کاترین کبیر و لاهارپ(51) سویسی بودند، از کودکی در نزد پدر پرورش یافت. این تربیت بر خلق و خوی او تأثیرات عمیقی بر جای نهاد که مقبول جناح غربگرای دربار روسیه نبود. از اینروست که نیکلای در بدو سلطنت با کودتای نافرجام گروهی از نظامیان (14 دسامبر 1825) مواجه شد. این کودتا، که به دلیل وقوع آن در ماه دسامبر به قیام دکابریست ها(52) شهرت یافته، به سرعت سرکوب شد و با دستگیری 289 نفر پایان یافت. پنج تن از ایشان- پاول پستل(53)، سرگی موراویوف- اپستل(54)، پیوتر کاخوفسکی(55)، میخائیل بستوژف- ریومین(56) و کاندراتی ریلیف(57)- اعدام و 31 نفر به سیبری تبعید شدند. بعدها در اروپای غربی درباره ی کودتای دکابریست ها حماسه سرایی های فراوان صورت گرفت و در نتیجه در نیمه دوم سده نوزدهم این ماجرا به مایه الهام ناراضیان روسیه، از جمله مارکسیست ها، بدل شد و به تعبیر آلکساندر هرزن،(58) اندیشمند انقلابی روس، "به یک نسل کامل بیداری بخشید".(59)
شورش دکابریست ها را دو سازمان مخفی ماسونی روسیه، «انجمن شمالی» و «انجمن جنوبی» ترتیب دادند. این دو سازمان در سال 1821 پدید آمدند و ادامه دو سازمان منحل شده «اتحاد برای رهایی» و «اتحاد برای سعادت» بودند. نقش اصلی را در تجدید سازمان بقایای دو انجمن فوق فردی به نام نیکلای ایوانوویچ تورگنیف(60) به دست داشت که فرزند یک ماسون سرشناس بود. تورگنیف با تأسیس «اتحاد برای سعادت» (1818) به این سازمان پیوست و پس از انحلال آن (1821) «انجمن شمالی» و برخی سازمانهای مخفی دیگر را در سن پطرزبورگ تأسیس کرد. او در زمان شورش دکابریست ها در خارج از روسیه بود و لذا غیاباً به حبس ابد محکوم شد. نیکلای تورگنیف به روسیه بازنگشت، تا پایان عمر در اروپا زیست و در سال 1847 کتاب روسیه و روس ها را منتشر نمود که به عنوان اولین اثر جامع درباره ی تاریخ اندیشه سیاسی روسیه شناخته می شود. ایوان سر گیوویچ تورگنیف، نویسنده نامدار روس و مؤلف رمان معروف پدران و پسران، با نیکلای تورگنیف فوق الذکر نسبتی ندارد.
در دوران استقرار حکومت سوسیالیستی در روسیه شوروی آثار متعددی درباره دکابریست ها منتشر شده که بعضاً به فارسی ترجمه و انتشار یافته است. در اینگونه آثار کودتای نافرجام دکابریست ها به عنوان یک قیام انقلابی ترسیم شده و ابعاد توطئه آمیز و مشکوک آن مطرح نگردیده است. برای نمونه، در رمان ماریا ماریج، از زبان نیکلای ایوانوویچ تورگنیف، بنیانگذار «انجمن شمالی»، آرمان ایشان حتی ضد ماسونی جلوه داده می شود:
ما باید قبل از هر چیز اعتراف کنیم که تمام فعالیت های ما به عنوان اعضای لژ فراماسونی کاملاً بیهود بوده است. آداب و رسوم پرطمطراق و تقدس مآبانه فراماسون ها، مراجعه به صاحبان برده از طریق التماس نامه های فصیح و تشویق آنها به تعدیل سرنوشت غلامان شان، خیرات و شفقت به اطرافیان خود، همه اینها برای پاداش ملت مان به جبران شایستگی اش دیگر ناکافی است. دستکش های ماسونی را کنار بیندازیم. بیل و کلید و سایر علامات و تصدیق نامه های صوفی گری را دور بریزیم. ما دیگر طفولیت سیاسی را پشت سر گذاشته ایم. و امروز این بازیچه های ماسونی کمترین اثری در امر عظیم و بزرگی که انجام آن در برابر ما قرار گرفته ندارند. زمانی فرا رسیده است که باید متحد شد ولی نه در لژ «سه نیکوکار» و «دوستان یکدل» و چیزهایی شبیه آن.... هدف این جمعیت جدید باید ترقی تمام ملت روس اعم از هر طبقه و هر صاحب امتیاز باشد.(61)
باید توجه نمود که این گروه از نظامیان اشراف زاده، غربگرا و ماسون روس خواستار سلطنت کنستانتین پاولوویچ، برادر ماسون آلکساندر اول و نیکلای اول، بودند و این کنستانتین همان کسی است که در طرح کاترین کبیر قرار بود در رأس امپراتوری احیاء شده بیزانس، به مرکزیت قسطنطنیه جای گیرد. پیروزی دکابریست ها یقیناً به استقرار «سلطنت مشروطه» در روسیه نمی انجامید بلکه موجی از خشونت و خونریزی را در پی داشت زیرا طبق نقشه ایشان قرار بود، تا زمان انتقال قدرت به کنستانتین، شاهزاده کلنل سرگی تروبتسکوی،(62) از اعضای خاندان متنفذ و ماسون تروبتسکوی، «دیکتاتور موقت» روسیه شود. کنستانتین نیز، چنانکه تجربه حکومت او در لهستان نشان داد، نمادی از یک حکمران «خوب» و «مشروطه» نبود. به نوشته بریتانیکا، وی به دلیل «حکومتگری خشونت آمیزش» از مجلس اعیان و توده مردم لهستان بیگانه شد و در واپسین ماه های زندگی اش با انقلاب بزرگ مردم لهستان مواجه گردید.(63) گروهی از دکابریست ها لهستانی و عضو لژ ماسونی «اسلاوهای متحد»(64) بودند.(65)
گفته می شود که دکابریست ها از نظر گرایش و منش سیاسی یکدست نبودند و کلنل پاول پستل، رهبر «انجمن جنوبی» برخلاف نیکلای تورگنیف، به تأثیر از انقلاب فرانسه گرایش های رادیکال و انقلابی داشت و هدف او اعلام جمهوری، استقرار یک نظام انتخابی و مشروطه و الغاء نظام اشرافی حاکم بر روسیه بود؛ در حالی که در برنامه «انجمن شمالی» تورگنیف چنین خواست هایی وجود نداشت.(66) چنین امری بعید نیست، ولی باید توجه نمود که پاول پستل در سال 1812 از طریق عضویت در لژ بلندپایه درباری «دوستان متحد» به فراماسونری پیوست و این همان لژی است که گراند دوک کنستانتین و دوک (شاه) ورتمبرگ و فسلر و دیگران عضو آن بودند. پستل در سال 1816 ماسون درجه پنجم طریقت اسکاتی کهن شد یعنی به عنوان ماسونی «استاد کامل»(67) دست یافت و در جلسات این لژ بود که با تروبتسکوی، ولکونسکی و موراویوف- اپستل، سران بعدی کودتای دکابریست ها، آشنا شد. معهذا، گفته می شود که پستل در سال 1817 با فراماسونری قطع رابطه کرد.(68) طریقت اسکاتی کهن همان سازمانی است که اعضای آن در سال 1773 ماجرای «محموله چای بوستن» را آفریدند که سرآغاز انقلاب آمریکا به شمار می رود.
ابهام درباره ی ماهیت و اهداف واقعی شورش دکابریست ها فراوان است و رسیدن به پاسخ قطعی در این زمینه مستلزم پژوهش جامع و مبتنی بر منافع کافی می باشد که فعلاً برای نگارنده مقدور نیست. پیدایش گرایش های غیر یا ضدماسونی در میان اعضای لژهای ماسونی البته مورد انکار نیست. یک نمونه نیکلای کارامازین،(69) مورخ و شاعر و روزنامه نگار نامدار روس، است. کارامازین شیفته اندیشه «برابری ماسونی» شد، به فراماسونری پیوست، به ترجمه آثار روسو و لسینگ به روسی پرداخت و سردبیری مجله کودکان نویکوف را به دست گرفت. معهذا، همو گویا بعدها علیه آرمان جهان وطنی ماسون ها شورید و منادی ناسیونالیسم روسی شد. کارامازین در رساله معروف خود، نامه های یک جهانگرد روس، از زبان یک ماسون خارجی جهان وطنی ماسون ها را چنین بیان می دارد: «هر آنچه ملی است در برابر هر آنچه انسانی است عقیم خواهد ماند. انسان بودن، نه اسلاو بودن، مسئله این است». کارمازین کتاب خود را با نفی کامل جهان وطنی ماسونی به پایان می برد: «خاک من، سرزمین من، تو را ستایش می کنم. من به [آغوش] روسیه باز می گردم. می ایستم و می پرسم از هر آن کس که با من تنها به روسی سخن گوید و می شنوم سخنان مردم روس را».(70)
آلکساندر پوشکین،(71) ادیب و شاعر بزرگ و بنیانگذار ادبیات نوین روسیه، نیز تجربه مشابهی داشت. او در دوران تبعید، در مه 1821 به عضویت لژ «اودیوس-2»(72) درآمد. استاد این لژ فردی به نام اورلف بود که بعدها در شورش دکابریست ها شرکت کرد. طبق برخی شواهد، پوشکین به دکابریست ها تمایل داشت. مدتی بعد رابطه پوشکین با ماسون ها به تیرگی گرائید و پیوند خود را با آنان گسست. در اواخر عمر پوشکین، کنت بنکندورف ماسون (فرمانده کل ژاندارمری روسیه) مسئول کنترل این نویسنده ناراضی بود و مأموری که مستقیماً پوشکین را زیر نظر داشت. به نام دوبلت،(73) نیز ماسون بود. پوشکین در سال 1837 در دوئل با یک فرانسوی به طرزی مشکوک به قتل رسید.(74)
بهرروی، نیکلای اول طی فرمان 21 آوریل 1826 مجدداً فعالیت های ماسونی را در روسیه ممنوع اعلام کرد. معهذا، گفته می شود در دوران سلطنت نیکلای اول حداقل تا سال 1830 ماسون ها مخفیانه اجتماعات خود را برگزار می کردند. در دوران پس از نیکلای اول، مانعی در راه فعالیت ماسون ها وجود نداشت و، به نوشته کویل، تقریباً تمامی خارجیان مقیم روسیه و اشراف بلندپایه این کشور عضو لژهای ماسونی بودند و پلیس مزاحمتی برای شان فراهم نمی کرد. فراماسونری روسیه در دوران نیکلای دوم، آخرین تزار روسیه (1894-1917) گسترش فراوان یافت و در سال 1908 گراند اوریان فرانسه سه لژ در سن پطرزبورگ، مسکو و ورشو و یک شاپیتر رزکروا در مسکو تأسیس نمود. در سال 1913 یک شورای عالی درجه سی و سوم در روسیه وجود داشت که دارای چهل سازمان تابعه بود. در اوایل سده نوزدهم، شبکه های ماسونی روسیه تا بدانجا گسترش یافت که گفته می شود تمامی اعضای دولت موقت آلکساندر کرنسکی(75) ماسون بودند.(76)
در میان متفکران سده نوزدهم روسیه، کنت لئو تولستوی در اثر نامدارش، جنگ و صلح، یکی از جالب ترین توصیف ها را از فراماسونری به دست داده است. قهرمان این رمان، جوانی است به نام کنت پی یر بزوخوف(77) که در جستجوی معنی زندگی به فراماسونری می پیوندد. استاد ماسونی پی یر «دانای کل» است؛ پیری آواره و حکیم که از همه چیز مطلع است و به اعماق روان انسان ها راه دارد.(78) تولستوی توصیفی مشروح و جالب از مراسم عضویت پی یر در لژ ماسونی به دست می دهد.(79) دومین اصل ماسونی که به پی یر تعلیم داده می شود، پس از «فروتنی و نگهداری اسرار جمعیت»، «اطاعت از اعضای عالی مقام جمعیت» است.(80) پی یر پس از مدتی فعالیت در لژهای ماسونی در می یابد که بسیاری از اعضای جمعیت "غالباً به هیچ چیز ایمان ندارند و..... فقط برای تقرب به برادران جوان و ثروتمند و صاحب نفوذ و عالی مقام، که شماره آنان در لژها بسیار بود، وارد انجمن ماسون ها شده اند." پی یر گمان می برد که فراماسونری روسیه به راه غلط افتاده است و برای آگاهی از اسرار عالی تر ماسون ها راهی اروپا می شود. او در خارجه با «شخصیت های عالی رتبه» بسیار رابطه نزدیک می یابد، به بالاترین درجه ماسونی ارتقاء پیدا می کند(81) و در لژهای پروس و اسکاتلند آموزش می بیند.(82) پی یر پس از بازگشت به روسیه، در جلسه ماسون های سن پطرزبورگ تعالیم استادان خارجی را چنین ابلاغ می کند:
با رشته های ناگسستنی خود را با خردمندترین مردمان جهان متحد سازیم و شجاعانه اما در عین حال با جزم و تدبیر در رفع خرافات و بی ایمانی و حماقت بکوشیم تا از پیروان خویش مردمانی بسازیم که با هدف مشترک به یکدیگر بپیوندند و صاحب نفوذ و قدرت باشند.(83)
همه ماسون ها استقرار چنان «حکومتی است که بر همه مسلط باشد... و به انجام تمام اعمال .... قادر»(84) پی یر هفت سال پس از بازگشت از سفر اروپا و نیل به عالی ترین درجه ماسونی از فراماسونری روسیه سرخورده است:
برادران ماسون من به خون خود سوگند یاد می کنند که برای همنوعان خویش به هرگونه فداکاری حاضر باشند اما هنگام جمع آوری اعانه برای بیچارگان حتی از دادن یک روبل نیز مضایقه می کنند. لژ آستریا علیه لژ جویندگان مانا توطئه می چیند و برای به چنگ آوردن قالی فراماسونری اسکاتلند و سندی که مفهوم آن را حتی تنظیم کنندگان آن درک نمی کنند و برای هیچ کس لازم نیست، با یکدیگر مبارزه می کنند.(85)
جنگ و صلح تولستوی قبل از هر چیز بیانگر گستردگی تکاپوهای ماسونی و نفوذ عمیق آن در اشراف روسیه در سده نوزدهم میلادی است. ولی همه رجال سیاسی روسیه ماسون نبودند و برخی را سخت بدبین به فراماسونری می یابیم. برای نمونه، تولستوی نگرش کنت راستوپچین، فرمانده نظامی مسکو در زمان تهاجم ناپلئون، را چنین بیان می دارد:
می دانم که ماسون ها با هم فرق دارند و امیدوارم شما از آن دسته نباشید که به بهانه نجات نوع بشر می خواهند روسیه را منهدم کنند.(86)

پی نوشت ها :

1. Paul [Pavel Petrovich] (1754-1801)
2. Frederick Eugene, Duke of Wurttemberg
3- ورتمبرگ منطقه ای است در آلمان که مهمترین شهر آن اشتوتگارت است. کنت نشین ورتمبرگ در سده دوازدهم میلادی پدید شد و کنت های کم اهمیت این منطقه تابع دوک سوابیا بودند. پس از فروپاشی دوک نشین مقتدر سوابیا، ماکزیمیلیان اول، امپراتور روم مقدس، در سال 1495 کنت ورتمبرگ را به «دوک» ملقب ساخت. در سال 1534 دوک اولریخ ورتمبرگ به مذهب لوتری گروید و تمامی اموال کلیسا را در این منطقه به نفع خود و اطرافیانش تصاحب کرد. او نخستین دوک ورتمبرگ است که به شکل گسترده یهودیان را به خدمت گرفت. از این زمان منطقه فوق به کانون مهم تکاپوهای لوتری ها بدل شد. پس از او پسرش، کریستوف، دوک ورتمبرگ (1550-1568) شد. دوک کریستوف حکومتی خودکامه و متمرکز تأسیس کرد و به یکی از رهبران اصلی پروتستانیسم آلمان بدل گردید. او حوزه علمیه توبینگن را، که در سال 1477 تأسیس شده بود، تجدید سازمان داد و آن را به یکی از مراکز مهم علوم دینی پروتستان ها بدل کرد. دانشگاه توبینگن به خاطر دانش آموختگان نامدارش، چون کپلر و هگل، شهرت جهانی دارد. فردریک اول، دوک ورتمبرگ (1593-1608)، این منطقه را به دوک نشین مستقل از سلطنت هابسبورگ بدل نمود. او گروهی از یهودیان ایتالیا را به ورتمبرگ دعوت کرد و در شهر اشتوتگارت سکنی داد. در نیمه اول سده هیجدهم مارکس شلزینگر یهودی صراف و پیمانکار خاندان دوک های ورتمبرگ بود. (منبع مقاله، ج2، ص130) و در دوران حکومت (1733-1737) دوک کارل آلکساندر، این منطقه در زیر سلطه خشن جوزف سوسکیند اوپنهایمر (سوس جود) قرار گرفت. در دهه 1770، مقارن با وصلت گراند دوک پاول با خاندان دوک های ورتمبرگ، ناتانیل شیدل (Nathaniel Seidel) یهودی رئیس ضرابخانه ورتمبرگ بود و اعضای دو خاندان یهودی ایشتال- سلیگمان (Eichthal-Seligmann) و کائولا (Kaulla) صرافان و تجار بزرگ اشتوتگارت بودند. فردریک دوم، دوک ورتمبرگ، در سالهای 1802-1813 سیاست دوستی با ناپلئون را در پیش گرفت و در نتیجه مستملکات خود را توسعه داده و در سال 1803 حاکم برگزیننده شد. او در سال 1806 با نام فردریک اول شاه ورتمبرگ شد. مردم ورتمبرگ در انقلاب 1848 نقش فعالی ایفا کردند. در ژانویه 1871 ورتمبرگ به امپراتوری آلمان پیوست ولی خودمختاری شاهان آن محفوظ ماند. در سال 1891 ویلهلم دوم، آخرین شاه ورتمبرگ، به قدرت رسید. او در جریان انقلاب نوامبر 1918 آلمان استعفا داد و در سال 1919 این منطقه جمهوری اعلام شد.
(Britannica, 1977, vol. X, p.769; Judaica, vol. 15, p.462; vol. 6, pp.523-534)
4. Ward and Gooch, ibid, vol. 1, p. 290.
5. ibid, p. 299.
6. ibid, p. 300.
7. ibid.
8- ویل و آریل دورانت، تاریخ تمدن، جلد یازدهم: عصر ناپلئون، ترجمه اسماعیل دولتشاهی و علی اصغر بهرام بیگی، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1365، ص 859.
9. Orloff
10. John F. Baddeley, The Russian Conquest of the Caucasus, London: Longman, Green and Co., 1908, p.22.
11. N. P. Panin (1770-1837)
12. Fyodor Vasilyevich Rostopchin (1763-1826)
13- ژنرال راستوپچین به عنوان شخصیتی ضد انگلیسی شهرت دارد تا بدان حد که ستون- واتسون از او با عنوان «راستوپچین انگلوفوب» (ترسان از انگلیس) یاد می کند. واقعیت این است که راستوپچین رجلی میهن دوست بود. او پس از قتل پاول، خانه نشین شد. در سال 1809، به دلیل حمایت مادر و خواهر الکساندر، مورد توجه تزار قرار گرفت و در مه 1812 به عنوان حاکم و فرمانده نظامی مسکو منصوب گردید. او همان کسی است که در 15 سپتامبر 1812 شهر مسکو را به آتش کشید و با این ترفند در خروج ناپلئون از روسیه و نابودی قشون اشغالگر وی نقش مهمی ایفا کرد. راستوپچین پس از سقوط ناپلئون بار دیگر مغضوب و خانه نشین شد. (برای آشنایی با اهمیت حریق مسکو در جنگ های ناپلئونی بنگرید به: تارله، همان مأخذ، صص 256-258؛ دورانت، همان مأخذ، ج 11، صص 892-894)
14. Petr von Pahlen (1745-1826)
15. Leonty Leontyevich
16. Count von Bennigsen
17. Earl Charles Whitworth
لرد چارلز ویتورث در اکتبر 1788 سفیر بریتانیا در روسیه شد و تا سال 1800 در این سمت بود. مورخین کمبریج او را فردی دارای شخصیت استوار معرفی می کنند که در برابر تلون مزاج تزار پاول ایستادگی نمود. (Ward and Gooch, ibid, vol. 1, p.222)
18. History of the USSR, ibid, p.198.
19. Seton-Watson, ibid, p. 68;. Britannica, 1977, vol. VII, p.804.
20. Baddeley, ibid.
21- سعید نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر، تهران: بنیاد، 1372، ج1، ص122.
22. Americana, 1985, vol. 21, p.548.
23. Seton0Watson, ibid, p.62.
24- نوائی، همان مأخذ، ج2، ص95.
25. Aleksandr I [Aleksandr Pavlovich] (1777-1825)
26. Ward and Gooch, ibid, vol. 1, p.304.
27. Veliky Knyaz [Grand Prince] Constantine Pavlovich (177-1831)
دومین پسر پاول. از کودکی، به همراه آلکساندر، در زیر نظر کاترین کبیر تربیت شد. در کنگره وین (1815) پادشاهی لهستان تابعی از امپراتوری روسیه شد و آلکساندر اول برادر کوچکترش، کنستانتین، را به عنوان حاکم لهستان منصوب نمود. کنستانتین زندگی در ورشو را مطبوع تر از سن پطرزبورگ یافت، در این کشور ماندگار شد، با یک کنتس دون پایه لهستانی ازدواج کرد و در ژانویه 1822 از دعاوی خود به عنوان وارث تاج و تخت روسیه چشم پوشید. بدینسان، با مرگ آلکساندر، نیکلای اول، برادر کوچکتر کنستانتین، به سلطنت رسید. معهذا، در این زمان گروهی به سود سلطنت کنستانتین شورش معروف به «دکابریست ها» را سازمان دادند. هواداری دکابریست ها از سلطنت کنستانتین شورش معروف به «دکابریست ها» را سازمان دادند. هواداری دکابریست ها از سلطنت کنستانتین و به ویژه سهم بزرگ نظامیان لهستانی در این شورش سبب شد که نیکلای نسبت به نقش کنستانتین در این توطئه مشکوک شود و رابطه دو برادر به تیرگی گراید. کنستانتین منکر هرگونه اطلاع خود از این ماجرا بود. او تا زمان مرگ بر لهستان حکومت کرد.
28. United Friends Lodge
29. Zherebtsov
30- در این زمان فردریک دوم (1754-1816)، برادر زن تزار پاول و دایی آلکساندر اول و گراند دوک کنستانتین و نیکلای اول، دوک ورتمبرگ بود. دوک فردریک دوم ورتمبرگ در سال 1774 در قشون فردریک دوم پروس استخدام شد و سپس در خدمت کاترین دوم روسیه قرار گرفت. با مرگ پدرش، فردریک اوگن، در سال 1797 دوک ورتمبرگ شد. وی در قبال ناپلئون سیاستی محیلانه در پیش گرفت و به جرگه متحدین ناپلئون پیوست. در نتیجه، با حمایت ناپلئون در سال 1803 حاکم برگزیننده و در سال 1806، با نام فردریک اول، شاه ورتمبرگ شد. او تا اکتبر 1813 (جنگ لایپزیگ) متحد ناپلئون بود و از این زمان به اتحاد ضد فرانسه پیوست. آمریکانا از او به عنوان یکی از مروجین «روشنگری» یاد می کند ولی می افزاید به دلیل حکومت مستبدانه اش در میان مردم ورتمبرگ نامحبوب بود. (Americana, 1985, vol. 12, p.34)
31. Count Kostka Podocki
32. Count Osterman-Tolstoy
33. Count Naryshkin
34. Count Balashov
35. Count Aleksandr Khristoforovich Benckendorff (1783-1844)
36. Zamoisky, ibid, p.93.
37. Neptune
38. Dead Head
39. Sionsky vestnik
40. Drug yunoshestva
41. Grand Directorial Lodge of Vladimir Order
42. Zamoisky, ibid, p.94.
43. Egor Andrevich Kuschelev
44. Coil, ibid, p.587.
45. Ignaz Aurelius Fessler (1756-1839)
ایگناس فسلر در یک خانواده گمنام آلمانی در مجارستان به دنیا آمد. در مدرسه یسوعی ها به تحصیل علوم دینی پرداخت و کشیش شد. به دلیل آشنایی با عبری و سایر زبان های شرقی مورد توجه جوزف دوم، امپراتور هابسبورگ، قرار گرفت و در 27 سالگی به عنوان استاد زبان های شرقی در دانشگاه لامبرگ منصوب شد. در سال 1783 در این شهر به عضویت فراماسونری درآمد. در سال 1788، به دلیل دشمنی کشیشان، به برسلاو گریخت و کمی بعد معلم پسر حکمران منطقه شد. در برسلاو به تأسیس یک فرقه مخفی شبه ماسونی دست زد که تا سال 1793 فعالیت داشت. در سال 1791 به مذهب لوتری گروید، ازدواج کرد و مقیم برلین شد. تا سال 1806 در برلین به تدریس و تألیف برخی رساله های تاریخی اشتغال داشت که وی را مشهور کرد. در برلین به همراه برخی ماسون های نامدار دیگر «انجمن علمی ماسونی» را تأسیس نمود، در فراماسونری آلمان به درجات عالی رسید و نقش مهمی در تنظیم درجات و آئین های ماسونی ایفا نمود. در 1798 جانشین استاد اعظم شد. در سال 1808 به دعوت اسپرانسکی استاد دانشگاه سن پطرزبورگ شد و در اینجا نیز نارضایتی کشیشان ارتدکس را برانگیخت. سپس در مشاغل حکومتی در ولایات منصوب شد. در سال 1827 به سن پطرزبورگ فرا خوانده شد و در 1833 در مقام مشاور امور دینی تزار منصوب شد. در 15 دسامبر 1839 در سن پطرزبورگ درگذشت. معروف ترین اثر فسلر تاریخ فراماسونری اوست که به صورت دست نوشته در اختیار سایر ماسون ها قرار می گرفت و هیچگاه به چاپ نرسید. سایر آثار فسلر در سالهای 1801-1807 در برلین منتشر شده است.
(Mackey, ibid, vol. 1, pp.354-355; Coil, ibid, pp.245-246) دائرة المعارف های ماسونی ماکی و کویل زمان بازگشت فسلر به سن پطرزبورگ را سال 1827 و به دعوت تزار آلکساندر اول و آخرین سمت او را مشاور امور دینی آلکساندر ذکر کرده اند. آلکساندر اول در 1825 درگذشت و در 1827 نیکلای اول تزار بود. یا تاریخ بازگشت فسلر به پایتخت اشتباه است و یا وی در زمان نیکلای مجدداً در سن پطرزبورگ مستقر شد و در مقام مشاور امور دینی تزار منصوب گردید.
46. Rite of Fessler
47. Count Mikhail Mikhaylovich Speransky (1772-1839)
اسپرانسکی یک کشیش فقیر روستایی بود. به عنوان منشی به دستگاه یکی از رجال روس راه یافت و با حمایت اربابش به استخدام دستگاه دولتی درآمد. در 27 سالگی (1798) به مدارج عالی رسید و در اوایل سلطنت آلکساندر اول نخستین روزنامه رسمی دولتی روسیه را منتشر نمود. در سال 1807 منشی آلکساندر شد و در سال بعد در ملاقات آلکساندر و ناپلئون حضور یافت. ناپلئون او را به عنوان «تنها مغز روشن در روسیه» توصیف کرده است. از همین زمان تألیف و تدوین مجموعه قوانین روسیه را آغاز و در سال 1809 اولین مجموعه حقوق مدنی و قانون اساسی روسیه را منتشر کرد. اسپرانسکی به فرانسه ناپلئونی تمایل داشت و لذا مغضوب آلکساندر شد. در دوران نیکلای اول بار دیگر برکشیده شد. تولستوی در جنگ و صلح تصویری مثبت از اسپرانسکی و اصلاحات او به دست داده است.
48. Zamoisky, ibid, p.93.
49- بنگرید به: [عبدالله شهبازی] "ابهام در تاریخنگاری فراماسونری ایران"، مطالعات سیاسی، کتاب اول، پائیز 1370، صص 41-92.
50. Nicholas I [Nikolay Pavlovich] (1796-1855)
51. Frederic-Cesar La Harpe (1754-1838)
کاترین تربیت دو نوه اش، آلکساندر و کنستانتین، را به دست خود گرفت و یک ماسون و دسیسه گر سویسی به نام لاهارپ را مربی ایشان کرد. معهذا، او به ولیعهد و همسرش اجازه داد که فرزندان کوچکتر- نیکلای، میخائیل، کاترین و آنا (ملکه بعدی هلند) را نزد خود نگهدارند. لاهارپ در 1783، در 29 سالگی، به همراه برادر یکی از معشوق های کاترین وارد روسیه شد. ابتدا به عنوان معلم فرانسه آلکساندر و کنستانتین در دربار به کار پرداخت و سپس تربیت این دو را کاملاً به دست گرفت. او به مدت ده سال نقش مؤثری در دربار روسیه ایفا نمود. لاهارپ در 1794 به سویس و فرانسه رفت و در دسیسه های سیاسی آن زمان فعالانه شرکت جست. به این ترتیب، فرهنگ روس گرای پاول، که محصول تربیت کودکی او در نزد ملکه الیزابت پطروونا بود، تنها به نیکلای انتقال یافت. این امر علت تفاوت فاحش روحیه نیکلای با آلکساندر و کنستانتین است که 19 و 17 سال از او بزرگ تر بودند.
52. Dekabrists, Decembrists
53. Pavel Pestel
54. Sergey Muravyov-Apostol
55. Pyotr Kakhovsky
56. Mikhail Bestuzhev-Ryumin
57. Kondraty Ryleyev
58. Alexander Ivanovich Herzen (1812-1870)
59. History of the USSR, ibid, vol. 1, p.206.
60. Nikolay Ivanovich Turgenev (1789-1871)
61- ماریا ماریچ، قیام دکابریست ها (سپیده شمال)، ترجمه ابوالحسن تفرشیان، تهران: آلفا، 1358، ج1، صص 26-27.
62. Colonel Prince Sergey Petrovich Trubetskoy (1790-1860)
63. "Veliky Knyaz Constantine", Britannica CD 1998.
64. United Slavs Lodge
65. Zamoisky, ibid, p.95.
66. History of the USSR, ibid, vol. 1, p.205.
67. Perfect Master
68. Zamoisky, ibid, p.95.
69. Nikolay Mikhaylovich Karamzin (1766-1826)
کارامازین دوست شخصی تزار آلکساندر اول بود و در سال 1803 به عنوان مورخ رسمی دربار روسیه منصوب شد. از همین زمان وی تدوین کتاب 12 جلدی تاریخ دولت روسیه را آغاز کرد که در سالهای 1816-1829 منتشر شد. این کتاب به عنوان اولین تاریخ جامع و عمومی روسیه شناخته می شود و مبتنی بر اسناد فراوانی است که در دسترس کارامازین بود هر چند جنبه ادبی بر جنبه علمی آن غلبه دارد. کتاب فوق به علت مرگ کارامازین ناتمام ماند و حوادث روسیه را تنها تا آستانه صعود میخائیل رومانوف بررسی نمود. پوشکین این کتاب را چنین توصیف کرده است: «کارامازین روسیه باستان را همانگونه کشف نمود که کلمب آمریکا را».
70. ibid, p.96.
71. Alexandr Sergeyevich Pushkin (1799-1837)
72. Ovidius-2 Lodge
73. Dubbelt
74. ibid, p.97.
75. Alexandr Fyodorovich Kerensky (1881-1970)
رئیس دولت موقت که از ژوئیه تا اکتبر 1917، در فاصله میان سقوط تزاریسم و صعود بلشویک ها، حکومت روسیه را به دست داشت. از دوران تحصیل در دانشگاه سن پطرزبورگ به سازمانهای مخفی انقلابی نارودنیکی پیوست و پس از اتمام تحصیل (1904) عضو حزب سوسیالیست های انقلابی و در سال 1912 نماینده کارگران در مجلس دومای روسیه شد. در جریان انقلاب فوریه 1917 ابتدا نایب رئیس شورای نمایندگان کارگران و سربازان پطروگراد و سپس وزیر عدلیه در دولت موقت شد. در ماه مه وزارت جنگ و دریاداری را به دست گرفت و در ژوئیه نخست وزیر شد. در جریان انقلاب بلشویکی اکتبر 1917 به جبهه های جنگ گریخت. در مه 1918 به اروپای غربی پناه برد. در سال 1940 به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کرد و به تدریس در دانشگاه های مختلف و نگارش کتاب مشغول شد.
76. Coil, ibid, pp. 587-588.
77. Pierre Bezukhov
78- ل.ن. تولستوی، جنگ و صلح، ترجمه کاظم انصاری، تهران: امیرکبیر، 1357، ج1، صص 382-388.
79- همان مأخذ، صص 389-397.
80- همان مأخذ، ص 393.
81- همان مأخذ، ص 477.
82- همان مأخذ، ص 480.
83- همان مأخذ، ص 477.
84- همان مأخذ، ص 478.
85- همان مأخذ، ص 594 .
86- همان مأخذ، ج2، ص 937.

منبع مقاله : 
شهبازی، عبدالله، (1377) زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ پنجم 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sarbaz emam zeman

فراماسونری در روسیه (1)

(بسم الله الرحمن الرحیم)

آغاز فراماسونری در روسیه

ماسون های روسیه پیشینه خود را به پطر اول می رسانند، او را به عنوان اولین ماسون روسیه می شناسند و مدعی اند که پطر در سفر سالهای 1697-1698 در بندر آمستردام عضو یک لژ انگلیسی شد.(1) این داستان چندان بی پایه نیست و می تواند قرینه ای دال بر شیفتگی پطر به فرقه مخفی رونکروتس و پیوندهای مشکوکی باشد که وی در جریان سفر فوق به آلمان و هلند و انگلستان با کانون های معینی، که اکنون ایشان را می شناسیم، برقرار نمود.

 فراماسونری در روسیه (1)

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sarbaz emam zeman